این روزها
چند روزی هست که دیگه بی قراری نمیکنی. از اونجا که چند روزیه خاله شکوه و بچه هاش هم اومدن پیش مامان کبری صبحا که من سر کارم تو حسابی باشون بازی می کنی و سرگرمی، بعد از ظهر که میایم خونه حسابی خسته ای سریال مورد علاقه مون رو نگاه می کنیم(تو هم با ما نگاه می کنی) ناهار رو می خوریم و بعد تو بهانه شیر رو می گیری من بهت شیر میدم و بعدش حدود سه ساعت با هم می خوابیم خیلی کیف میده. اسم سریالی که با هم میبینیمش افسانه افسونگره بینش یدونه ماهی میاد از روی صفحه رد میشه که تو خیلی دوستش داری وهی بهش اشاره میکنی و میگی ماهی. وقتی هم میره و دوباره ادامه سریال رو میده تو هی اشاره میکنی به تلوزیون و میگی ماهی فکر می کنی من میتونم ماهی رو برات بیار...
نویسنده :
مامانی
8:44